Category Archives: ادبیات

ساقیا برخیز و در ده جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر بَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلان ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را باده دَردِه چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینهٔ نالان من…

Read More

شعر کوچه، فریدون مشیری

بی تو، مهتاب‌ شبی، باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم.در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچید :یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن…

Read More