احسان محمدبیگلو
جستجوگر
❤ به اشتراک گذاری مطالب آزاد است :)
سیمین بری گل پیکری آری
سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری
همچون پری افسون گری آری
دیوانهی رویت منم چه خواهی دگر از من
سرگشتهی کویت منم نداری خبر از من
هر شب که مه در آسمان گردد عیان دامن کشان
گویم به او راز نهان که با من چهها کردی
به جانم جفا کردی
هم جان و هم جانانهای اما در دلبری افسانهای اما
اما ز من بیگانهای اما
آزردهام خواهی چرا تو ای نوگل زیبا
افسردهام خواهی چرا تو ای آفت دلها
عاشق کشی شوخی فسون کاری
شیرین لبی اما دل آزاری با ما سر جور و جفا داری
میسوزم از هجران تو نترسی ز آه من
دست من و دامان تو چه باشد گناه من
دارم ز تو نامهربان شوقی به دل شوری به جان
میسوزم از سوز نهان ز جانم چه میخواهی
نگاهی به من گاهی
یارب برس امشب به فریادم
بستان از آن نامهربان دادم
بیداد او برکنده بنیادم
گو ماه من از آسمان
دمی چهره بنماید
تا شاهد امید من ز رخ پرده بگشاید